آثار لجاجت
حدود 700 سال قبل از میلاد حضرت مسیح علیهالسلام در سرزمین احقاف (بین یمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مىکردند که به آنها قوم عاد مىگفتند. زیرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود علیهالسلام نیز از همین قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مىآمد.
قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نیرومند بودند، از این رو به عنوان جنگاورانى برگزیده به حساب مىآمدند. از نظر تمدن نیز نسبت به قبایل دیگر تا حدود زیادى پیشرفتهتر بودند و شهرهاى آباد، زمینهاى خرّم و سرسبز و باغهاى پرطراوت داشتند.( چنان که این مطلب از آیه 8 سوره فجر استفاده مىشود: الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ / (بناهایى) که مانندش در دیگر شهرها ساخته نشده بود.)
این قوم در ناز و نعمت به سر مىبردند و همچون شیوه بیشتر سرمایه داران و مرفهین بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار دیگران سوءاستفاده مىکردند و از طاغوتها و مستکبران عنود و سرکش پیروى مىنمودند و در میان انواع خرافات و بتپرستى و گناهان غوطهور بودند.
طغیان، بىبند و بارى، عیش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و یکدندگى در سراپاى وجودشان دیده مىشد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.(چنان که این مطلب از آیه 59 هود استفاده مىشود:
وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ ﴿۵۹﴾ و این [قوم] عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستیزه جوى رفتند (۵۹) عکس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر دعوتی حق: |
قوم هود علیهالسلام در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود علیهالسلام به جاى این که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشى پرداختند، با صراحت او را تکذیب کردند، و گفتند:
براى ما تفاوت نمىکند، چه ما را اندرز بدهى یا ندهى. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمىکشیم، و این تهدیدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمىشویم./شعراء، آیات 136 تا 139.
نیز به هود گفتند: آیا آمدهاى که ما را (با دروغهایت) از معبودهایمان باز گردانى؟ اگر راست مىگویى عذابى را که به ما وعده دادهاى بیاور./ احقاف، آیه 22.
نتیجه:
به عذاب سختى که خداوند بر قوم عاد فرستاد و آنها را به هلاکت رسانید، در آیات متعدد قرآن اشاره شده است که از همه آنها چنین مىآید که عذاب آنها بسیار سخت و وحشتناک بوده است.
در سوره حاقه آیه 6 به بعد چنین آمده است:
خداوند تندبادى طغیانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنیانکن بر قوم عاد مسلّط کرد، آن قوم یاغى همچون تنههاى پوسیده و نخلهاى تو خالى در میان آن تندباد کوبنده بر زمین افتادند و به هلاک رسیدند، و همه آنها نابود شدند.
سرزمین قوم عاد، بسیار پردرخت و خرم و حاصلخیز بود، وقتى که از دعوت حضرت هود علیهالسلام سرپیچى کردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها بازداشت. خشکسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشک و گرم و خفه کننده شده بود.
پس نتیجه می گیریم که نباید در برابر دعوت حق،مقاومت کنیم و مخصوصا اگر این مقاومت از روی آگاهی و اجاجت باشد،آثار خطرناکی به دنبال خواهد داشت!
منابع:قرآن کریم-کتاب قصه های قرآن به قلم روان مرحوم اشتهاردی
حضرت نوح علیهالسلام از پیامبرانى بود که عمر طولانى داشت. بعضى نوشتهاند 2500 سال عمر نمود، از این رو به او شیخ الانبیاء مىگفتند. در عین حال او هرگز دل به این دنیاى فانى نبسته بود و خود را چون مسافرى مىدید، شاهد برمدعى این که در روزهاى آخر عمر آن پیامبر گرامى، شخصى از او پرسید: دنیا را چگونه دیدى؟!
نوح علیهالسلام در پاسخ گفت:
کَبَیتٍ لَه بابانِ دَخَلتُ مِن احَدِهُما وَ خَرجتُ مِنَ الآخَرِ؛
((دنیا را همچون اطاقى دیدم که داراى دو در است، از یکى وارد شدم و از دیگرى بیرون رفتم./ کامل ابناثیر، ج 1،ص 73.
امام صادق علیهالسلام فرمود: هنگامى که عزرائیل نزد نوح علیهالسلام براى قبض روح آمد، نوح در برابر تابش آفتاب بود، عزرائیل سلام کرد، نوح علیهالسلام جواب سلام او را داد و پرسید:
براى چه به این جا آمدهاى؟
عزرائیل گفت: آمدهام روح تو را قبض کنم.
نوح علیهالسلام فرمود: اجازه بده از آفتاب به سایه بروم.
عزرائیل اجازه داد و نوح علیهالسلام به سایه رفت، سپس نوح (این سخن عبرتآمیز را به عزرائیل) گفت:
اى فرشته مرگ! آنچه در دنیا زندگى نمودم، (به قدرى زود گذشت که) همانند آمدن من از آفتاب به سایه بود، اکنون مأموریت خود را در مورد قبض روح من انجام بده.
عزرائیل نیز روح او را قبض نمود./امالى صدوق،ص 306، بحار، ج 11، ص 286.
مرز احسان به مادر؟
متاسفانه بعضی ها فکر می کنند یا در عمل ایطور نشان میدهند که همینجوری به دنیا آمده اند و خود به خود رشد کرده اند و بزرگ شده اند و حالا که به اصصطلاح به جایی رسیده اند و یا به مقامی و مال و منالی و... رسیده اند به آسانی ریشه خود را فراموش میکنند و به آن رسیدگی و احسان نمیکنند و قطعا در اینده ای نه چندان دور شاهد خشکیده شدن خودشان خواهند بود و ضربه اصلی را به خودشان وارد میکنند!
شاید درست حدس زده باشید منظورم مادر است حتی مادری که اعتقادش هم درست نیست! رفتارش و اخلاقش مناسب نیست! و....
به دو روایت درمورد احسان به والدین بد و مشرک توجه کنید:
*نیکی به والدین بد
عن ابی جعفر(ع) قال:
ثلاث لم یجعل الله (عز و جل) لاحد فیهن رخصة اداء الامانة الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین.
امام باقر(ع) فرمود:
در سه چیز خداوند متعال به احدی اجازه ترک آنها را نداده است.
1 - ادای امانت به مرد نیکوکار و فاسق.
2 - وفای به عهد و پیمان نسبت به نیکوکار و فاسق.
3 - نیکی به پدر و مادر، نیکو کار باشند یا فاسق و لا ابالی.
بحار الانوار، ج 74، ص 56.
*برخورد با پدر و مادر مشرک:
فیما کتب الرضا(ع) للمامون:
بر الوالدین واجب، و ان کانا مشرکین و لا طاعة لهما فی معصیة الخالق.
در نوشته حضرت رضا(ع) به مامون آمده که:
نیکی به پدر و مادر واجب و لازم است اگرچه مشرک و کافر باشند، ولی در معصیت خدا نباید اطاعتشان کرد.
بحار الانوار، ج 74، ص 72.
شاید بتوان راز بدون استثناء بودن نیکی به والدین به خصوص مادر را در محبت و فداکاری او پیدا کرد(البته نباید مصیت خدا در آن باشد)
در ماجرای طوفان نوح که گنهکاران به هلاکت رسیدند آب به قدرى بالا آمده بود که بنابر روایتى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
مادرى به کودک شیرخوار خود بسیار علاقه داشت، هنگامى که مشاهده کرد از هر سو آب به جریان افتاده، به سوى کوهى شتافت و از آن بالا رفت تا این که یک سوم مسافت کوه را پیمود. همان جا ایستاد و چون آب به آن جا نیز رسید. مادر از آن جا نیز بالاتر رفت تا به دو سوم ارتفاع کوه رسید، پس از چند لحظه آب به آن جا نیز رسید تا این که مادر خود را به قله کوه رسانید. آب آنجا را نیز فرا گرفت و هنگامى که آب به گردن آن مادر رسید، او کودکش را با دو دست خود بلند کرد تا آب به او نرسد، ولى آب همچنان بالا آمد و از سر آنها گذشت و آنها غرق شدند./ بحار، ج 11،ص 303.
بیایید به پدر و مادرمان نیکی کنیم اگر که خیر آن را علاوه بر آخرت حتی در دنیا نیز خواهیم دید! و همینطور بالعکس!!!! (یعنی شر عاق والدین و بی احترامی به آنها نیز علاوه بر آخرت در دنیا نیز گریبانگیر ما خواهد بود)
عن ابی عبد الله(ع):
ان رسول الله(ص) حضر شابا عند وفاته فقال(ص) له:
قل: لا اله الا الله،قال(ع): فاعتقل لسانه مرارا فقال(ص) لامراة عند راسه: هل لهذا ام؟
قالت: نعم انا امه،قال(ص): افساخطة انت علیه؟
قالت: نعم ما کلمته منذ ست حجج،قال(ص) لها: ارضی عنه،قالت: رضی الله عنه برضاک یا رسول الله فقال له رسول الله(ص): قال: لا اله الا الله قال(ع): فقالها... ثم طفی...
امام صادق(ع) فرمود:
هنگام مرگ جوانی، پیامبر اکرم(ص) کنار بستر او حضور یافتند و به جوان فرمودند: بگو لا اله الا الله، فرمود: زبانش بند آمد، چندبار تکرار کرد ولی زبان او بند شد، پیامبر(ص) به زنی که کنار جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ زن گفت: بله، من مادر او هستم، فرمود: آیا از او ناراضی هستی؟ زن گفت: بله شش سال است با او صحبت نکرده ام، فرمود: از او راضی شو، زن گفت: یا رسول الله بخاطر رضایت تو خدا از او راضی شود. (من از او راضی شدم) سپس پیامبر(ص) بجوان فرمود: بگو لا اله الا الله، جوان در این هنگام گفت: لا اله الا الله و پس از لحظاتی مرد.
بحار الانوار، ج 74، ص 75.
در یک روایتی از رسول الله(ص) آمده است که فرمود:
بروا اباءکم یبرکم ابناءکم، عفوا عن نساء الناس تعف نسائکم.
رسول خدا(ص) فرمود:
به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند، از زنان مردم چشم پوشی کنید تا دیگران نسبت به زنهای شما چشم پوشی کنند.
کنز العمال، ج 16، ص 466.
و در روایتی دیگر داریم که:
عن حنان بن سدیر قال: کنا عند ابی عبد الله(ع) و فینا میسر فذکروا صلة القرابة فقال ابو عبد الله(ع):
یا میسر قد حضر اجلک غیر مرة و لا مرتین، کل ذلک یؤخر الله اجلک، لصلتک قرابتک، و ان کنت ترید ان یزاد فی عمرک فبر شیخیک یعنی ابویک.
حنان بن سدیر می گوید: در حضور امام صادق(ع) بودیم که میسر هم در میان ما بود، از رابطه خویشاوندی سخن به میان آمد، امام صادق(ع) فرمود:
ای میسر چند بار اجل و مرگ تو فرا رسیده و هر بار خداوند آن را به خاطر صله رحم با خویشاوندانت تاخیر انداخته است، اگر می خواهی خداوند عمر تو را زیاد کند به پدر و مادرت نیکی کن.
به امید آنکه همواره خدمتگذار پدر و مادرمان باشیم.
التماس دعا
-------------------------------------------------------------------
منابع: بحارالانوار- کنزالعمال - قصه های قرآن
چرا شکرگزار باشیم؟
قرآن کریم نوح علیهالسلام را به عنوان عبد شَکور (بنده بسیار شکرگزار) معرفى کرده است.((ذریه من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا ))/اسراء، 3.
امام سجاد علیهالسلام فرمود: مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ایوب علیهالسلام، شکر و سپاس را از نوح علیهالسلام، و حسادت را از پسران یعقوب علیهالسلام./ عیون الاخبار،ص 29، بحار، ج 11،ص 291.
اینک در این جا به داستان زیر از کتاب مثنوى مولانا در مورد خشنودى نوح علیهالسلام به رضاى الهى و شکر او توجه کنید:
پس از مناجات نوح علیهالسلام با پروردگار، در مورد هلاکت پسرش کنعان، خداوند به نوح علیهالسلام چنین پاسخ داد:
تو اى نوح، عزیز درگاه ما هستى، دلت را به خاطر کنعان نمىشکنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.
نوح: نه، نه! اگر خود مرا نیز غرق سازى و نابود کنى بنده تسلیم توأم. خدایا! تسلیم فرمانت هستم. هر لحظه بخواهى زندهام کن یا بمیران، حکم و فرمانت جاى من است و من از اعماق جان خواسته تو را مىپذیرم و به آن خشنودم!
من در این جهان جز جمال تو را نمىنگرم، و اگر هم چیزى را بنگرم از این رو است که چراغى فرا راه منظر تو است.
من عاشق آفریدههاى تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت مىباشم، من به وجود عینى مصنوعات عشق نمىورزم، بلکه آنها را که آیینه جمال تواند مشاهده مىکنم که بین این دو فرق بسیار ظریفى است که تنها اهل شهود آن را درک مىکنند.
گفت: اى نوح! اَر تو خواهى جمله را | حشر گردانم بر آرم از ثَرى | |
بهر کنعانى دل تو نشکنم | لیکت از احوال او آگه کنم | |
گفت: نى نى راضیم که تو مرا | هم کنى غرقه اگر باید تو را | |
هر زمانه غرق مىکن من خوشم | حکم تو جان است و چون جان مىکُشم | |
ننگرم کس را و گر هم بنگرم | او بهانه باشد و تو منظرم | |
عاشق صُنع توأم در شکر و صبر | عاشق مصنوع کى باشم چون گبر | |
عاشق صُنع خدا با فر بود | عاشق مصنوع او کافر بود | |
در میان این دو فرقى بس خفى است | خود شناسد آن که در رؤیت صفى است/دیوان مثنوى ،ص 235 (دفتر سوم). |
جالب است بدانیم که بر اساس برخی تفاسیر معتبر،خداوند در آیه شکر نفرموده که اگر شاکر نعمتی باشد، آن نعمت را زیادتر میکنم، بلکه فرمود خودتان را فزونی میدهم (لأَزِیدَنَّکُمْ «اگر شکر کنید، افزونتان دهم)، یعنی اگر از نعمتهای من، بر اساس آن اهداف و برنامهای که خودم دادم، درست استفاده کنید، رشد و نمو پیدا میکنید و مراحل ضعف و نقص را به سوی کمال و تقرب، پشت سر میگذارید.
پس بدانیم که خدای متعال به خاطر خودش نگفته است که شکر کنید چرا که او غنی مطلق است و بی نیاز از هرچیزی می باشد و او می خواهد که ما رشد کرده و به کمال برسیم و از فواید شکرگزار بودن بهره مند شویم...پس بیایید همیشه و در هر شرایطی شکر گزار باشیم حتی در مشکلات بزرگ و سخت! چرا که ارزشش بیشتر خواهد بود و ما را بیشتر و سریعتر به سوی نور و خوشبختی خواهد رساند...
----------------------------------------------------------------------
منابع: قرآن کریم-تفسیر المیزان علامه طباطبایی(ره)-قصه های قرآن مرحوم اشتهاردی