با قرآن به سوي خدا
درباره وبلاگ
سلام،خوش آمدید. مدیر وبلاگ: مبین (نام مستعار)
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 30300
تعداد نوشته ها : 42
تعداد نظرات : 4

آثار لجاجت

حدود 700 سال قبل از میلاد حضرت مسیح علیه‏السلام در سرزمین احقاف (بین یمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى‏کردند که به آن‏ها قوم عاد مى‏گفتند. زیرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود علیه‏السلام نیز از همین قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مى‏آمد.

قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نیرومند بودند، از این رو به عنوان جنگاورانى برگزیده به حساب مى‏آمدند. از نظر تمدن نیز نسبت به قبایل دیگر تا حدود زیادى پیشرفته‏تر بودند و شهرهاى آباد، زمین‏هاى خرّم و سرسبز و باغ‏هاى پرطراوت داشتند.( چنان که این مطلب از آیه 8 سوره فجر استفاده مى‏شود: الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ / (بناهایى) که مانندش در دیگر شهرها ساخته نشده بود.)

این قوم در ناز و نعمت به سر مى‏بردند و همچون شیوه بیشتر سرمایه داران و مرفهین بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار دیگران سوءاستفاده مى‏کردند و از طاغوت‏ها و مستکبران عنود و سرکش پیروى مى‏نمودند و در میان انواع خرافات و بت‏پرستى و گناهان غوطه‏ور بودند.

طغیان، بى‏بند و بارى، عیش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و یکدندگى در سراپاى وجودشان دیده مى‏شد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.(چنان که این مطلب از آیه 59 هود استفاده مى‏شود:

وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ ﴿۵۹﴾

و این [قوم] عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستیزه ‏جوى رفتند (۵۹)
   

عکس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر دعوتی حق:

قوم هود علیه‏السلام در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود علیه‏السلام به جاى این که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشى پرداختند، با صراحت او را تکذیب کردند، و گفتند:

براى ما تفاوت نمى‏کند، چه ما را اندرز بدهى یا ندهى. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمى‏کشیم، و این تهدیدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمى‏شویم./شعراء، آیات 136 تا 139.

نیز به هود گفتند: آیا آمده‏اى که ما را (با دروغ‏هایت) از معبودهایمان باز گردانى؟ اگر راست مى‏گویى عذابى را که به ما وعده داده‏اى بیاور./ احقاف، آیه 22.

 نتیجه:

به عذاب سختى که خداوند بر قوم عاد فرستاد و آن‏ها را به هلاکت رسانید، در آیات متعدد قرآن اشاره شده است‏ که از همه آن‏ها چنین مى‏آید که عذاب آنها بسیار سخت و وحشتناک بوده است.

در سوره حاقه آیه 6 به بعد چنین آمده است:

خداوند تندبادى طغیانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنیانکن بر قوم عاد مسلّط کرد، آن قوم یاغى همچون تنه‏هاى پوسیده و نخل‏هاى تو خالى در میان آن تندباد کوبنده بر زمین افتادند و به هلاک رسیدند، و همه آن‏ها نابود شدند.

سرزمین قوم عاد، بسیار پردرخت و خرم و حاصلخیز بود، وقتى که از دعوت حضرت هود علیه‏السلام سرپیچى کردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آن‏ها بازداشت. خشکسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشک و گرم و خفه کننده شده بود.

پس نتیجه می گیریم که نباید در برابر دعوت حق،مقاومت کنیم و مخصوصا اگر این مقاومت  از روی آگاهی و اجاجت باشد،آثار خطرناکی به دنبال خواهد داشت!  


منابع:قرآن کریم-کتاب قصه های قرآن به قلم روان مرحوم اشتهاردی


 

شنبه بیست و هفتم 6 1395
(0) نظر
عمر نوح هم داشته باشیم زود خواهد گذشت!!!


حضرت نوح علیه‏السلام از پیامبرانى بود که عمر طولانى داشت. بعضى نوشته‏اند 2500 سال عمر نمود، از این رو به او شیخ الانبیاء مى‏گفتند. در عین حال او هرگز دل به این دنیاى فانى نبسته بود و خود را چون مسافرى مى‏دید، شاهد برمدعى این که در روزهاى آخر عمر آن پیامبر گرامى، شخصى از او پرسید: دنیا را چگونه دیدى؟!

نوح علیه‏السلام در پاسخ گفت:

کَبَیتٍ لَه بابانِ دَخَلتُ مِن احَدِهُما وَ خَرجتُ مِنَ الآخَرِ؛

((دنیا را همچون اطاقى دیدم که داراى دو در است، از یکى وارد شدم و از دیگرى بیرون رفتم./ کامل ابناثیر، ج 1،ص 73.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: هنگامى که عزرائیل نزد نوح علیه‏السلام براى قبض روح آمد، نوح در برابر تابش آفتاب بود، عزرائیل سلام کرد، نوح علیه‏السلام جواب سلام او را داد و پرسید:

براى چه به این جا آمده‏اى؟

عزرائیل گفت: آمده‏ام روح تو را قبض کنم.

نوح علیه‏السلام فرمود: اجازه بده از آفتاب به سایه بروم.

عزرائیل اجازه داد و نوح علیه‏السلام به سایه رفت، سپس نوح (این سخن عبرت‏آمیز را به عزرائیل) گفت:

اى فرشته مرگ! آنچه در دنیا زندگى نمودم، (به قدرى زود گذشت که) همانند آمدن من از آفتاب به سایه بود، اکنون مأموریت خود را در مورد قبض روح من انجام بده.

عزرائیل نیز روح او را قبض نمود./امالى صدوق،ص 306، بحار، ج 11، ص 286.

قَالَ علی علیه السلام: مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَا یَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَا یَسْکُنُهُ وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً قَدْ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ/نهج البلاغه، حکمت344 

امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام فرمود: ای مردم از خدا بترسید، چه بسا آرزومندی که به آرزوی خود نرسید، و سازنده ساختمانی که در آن مسکن نکرد، و گرد آورنده‏‌ای که زود آنچه را گرد آورده رها خواهد کرد، شاید که از راه باطل گرد آورده، و یا حق دیگران را باز داشته، و با حرام به هم آمیخته، که گناهش بر گردن اوست، و با سنگینی بار گناه در می‏‌گذرد، و با پشیمانی و حسرت به نزد خدا می‏‌رود که:"در دنیا و آخرت زیان کرده و این است زیانکاری آشکار"

بله اگر ما به موقعیت حقیقی خود آگاه باشیم و فریفته و سرگرم این دنیای فانی نباشیم متوانیم امیدی به رستگاری داشته باشیم چرا که یکی از حقایقی که نمی توان آنرا انکار نمود این استکه ، انسان بعد از مرگش، جُز چند تکه پارچه به نام کفن، چیز دیگری نمی تواند، از اموال دنیا با خود ببرد!
برای همین استکه در روایات زیادی، به ما سفارش شده که کمی هم، به یاد عاقبت کارمان ، و زندگی پس از مرگمان باشیم! 

چنانکه سید الشهداء (علیه السّلام) می فرماید : 

عِباداللّهِ لاتَشْتَغِلُوا بِالدُّنْیا، فَإ نَّ الْقَبْرَ بَیْتُ الْعَمَلِ، فَاعْمَلُوا وَلاتَغْفُلُوا. /نهج الشّهادة : ص 47

اى بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنیا - و تجمّلات آن - قرار ندهید که همانا قبر، خانه اى است که تنها عمل - صالح - در آن مفید و نجات بخش مى باشد، پس مواظب باشید که غفلت نکنید. 

اما چه بسیار افرادی که اسیر این چند روز دنیوی شده و آخرت خود را با هیچ ، معاوضه کردند! 

تاسف بیشتر برای این استکه همین انسان ، حتی اگر تمام تلاشش را برای رسیدن به این دنیا متوجه کند ، در همین دنیا هم نمی تواند ، زندگی کاملا مرفهی را برای خود فراهم آورد و خداوند متعال با فراز و نشیبهای مختلف او را مواجه میکند!
پس کمی فکر کنیم! بیاندیشیم! لذت های دنیا زودگذر است! فکری برا خود بکنیم ! زود دیر می شود!!! 
خداوند متعال در آیه14 سوره مبارکه آل‏ عمران می فرماید: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ(اکنون از سبب آن چه مردم را از صراط مستقیم و راه راست به راه باطل و نادرستی می کشاند خبر داده می فرماید:) زینت داده شده و آراسته گردید(شیطان آراسته گردانید)  برای مردم دوستی آرزوهای نفس که آن زنان و فرزندان و دارائی های بسیار از طلا و نقره بر سر هم توده و گرد شده و اسب های نیکو(یا علامت و نشانه‏دار، یا اسب هایی که در چراگاه برای چرا رها شده‏اند)  و چهار پایان(شتر و گاو و گوسفند)  و کشتزار است، آن چه بیان شده کالای زندگی دنیا است(که فانی می شود) و نزد خدا است جای بازگشت نیکو(بهشت جاوید و نعمتهای همیشگی) . در این آیه نکته بسیار ظریف و زیبائی نهفته است و آن این که خداوند در معرفی دنیا، "حبّ" این موارد را به عنوان مصداق دنیا(طلبی) معرفی می نماید.
خداوند متعال در سوره کهف آیه 46 می فرماید: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛(و پس از بیان فناء و نیست شدن زندگانی دنیا درباره مال و دارایی و فرزندان که بزرگ ترین زینت و آرایش زندگانی دنیا است می فرماید:)  مال و دارایی و فرزندان زینت و آرایش دنیا است(که به زودی فانی و نابود خواهد شد و به جز حسرت و اندوه سودی نخواهد داشت)  و کارهای نیکو(مانند به جا آوردن نمازهای پنجگانه و روزه و حجّ و انفاق و بخشش به ناتوانان)  که(فائده و سودش همیشه)  باقی و پایدار است، نزد پروردگارت بهتر است از روی ثواب و پاداش و بهتر است از روی امیدواری(بهتر است که در آخرت پاداش نیکو و بهترین آرزو و امید را در بر دارد.
به امید آنکه وابسته به دنیا نباشیم چرا که مرکز تمام خطاها حب دنیا می باشد!
التمتس دعا!
--------------------------------------------------------------------
منابع: قرآن کریم- قصه های قرآن محمد محمدی اشتهاردی-نهج الشهاده
پنج شنبه چهارم 6 1395
(0) نظر

مرز احسان به مادر؟



متاسفانه بعضی ها فکر می کنند یا در عمل ایطور نشان میدهند که همینجوری به دنیا آمده اند و خود به خود رشد کرده اند و بزرگ شده اند و حالا که به اصصطلاح به جایی رسیده اند و یا به مقامی و مال و منالی و... رسیده اند به آسانی ریشه خود را فراموش میکنند و به آن رسیدگی و احسان نمیکنند و قطعا در اینده ای نه چندان دور شاهد خشکیده شدن خودشان خواهند بود و ضربه اصلی را به خودشان وارد میکنند!

شاید درست حدس زده باشید منظورم مادر است حتی مادری که اعتقادش هم درست نیست! رفتارش و اخلاقش مناسب نیست! و....

به دو روایت درمورد احسان به والدین بد و مشرک توجه کنید:

*نیکی به والدین بد

عن ابی جعفر(ع) قال:

ثلاث لم یجعل الله (عز و جل) لاحد فیهن رخصة اداء الامانة الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین.

امام باقر(ع) فرمود:

در سه چیز خداوند متعال به احدی اجازه ترک آنها را نداده است.

1 - ادای امانت به مرد نیکوکار و فاسق.

2 - وفای به عهد و پیمان نسبت به نیکوکار و فاسق.

3 - نیکی به پدر و مادر، نیکو کار باشند یا فاسق و لا ابالی.

بحار الانوار، ج 74، ص 56.

*برخورد با پدر و مادر مشرک:

فیما کتب الرضا(ع) للمامون:

بر الوالدین واجب، و ان کانا مشرکین و لا طاعة لهما فی معصیة الخالق.

در نوشته حضرت رضا(ع) به مامون آمده که:

نیکی به پدر و مادر واجب و لازم است اگرچه مشرک و کافر باشند، ولی در معصیت خدا نباید اطاعتشان کرد.

بحار الانوار، ج 74، ص 72.

شاید بتوان راز بدون استثناء بودن نیکی به والدین به خصوص مادر را در محبت و فداکاری او پیدا کرد(البته نباید مصیت خدا در آن باشد)

در ماجرای طوفان نوح که گنهکاران به هلاکت رسیدند آب به قدرى بالا آمده بود که بنابر روایتى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

مادرى به کودک شیرخوار خود بسیار علاقه داشت، هنگامى که مشاهده کرد از هر سو آب به جریان افتاده، به سوى کوهى شتافت و از آن بالا رفت تا این که یک سوم مسافت کوه را پیمود. همان جا ایستاد و چون آب به آن جا نیز رسید. مادر از آن جا نیز بالاتر رفت تا به دو سوم ارتفاع کوه رسید، پس از چند لحظه آب به آن جا نیز رسید تا این که مادر خود را به قله کوه رسانید. آب آن‏جا را نیز فرا گرفت و هنگامى که آب به گردن آن مادر رسید، او کودکش را با دو دست خود بلند کرد تا آب به او نرسد، ولى آب همچنان بالا آمد و از سر آن‏ها گذشت و آن‏ها غرق شدند./ بحار، ج 11،ص 303.

بیایید به پدر و مادرمان نیکی کنیم اگر که خیر آن را علاوه بر آخرت حتی در دنیا نیز خواهیم دید! و همینطور بالعکس!!!! (یعنی شر عاق والدین و بی احترامی به آنها نیز علاوه بر آخرت در دنیا نیز گریبانگیر ما خواهد بود)

عن ابی عبد الله(ع):

ان رسول الله(ص) حضر شابا عند وفاته فقال(ص) له:

قل: لا اله الا الله،قال(ع): فاعتقل لسانه مرارا فقال(ص) لامراة عند راسه: هل لهذا ام؟

قالت: نعم انا امه،قال(ص): افساخطة انت علیه؟

قالت: نعم ما کلمته منذ ست حجج،قال(ص) لها: ارضی عنه،قالت: رضی الله عنه برضاک یا رسول الله فقال له رسول الله(ص): قال: لا اله الا الله قال(ع): فقالها... ثم طفی...

امام صادق(ع) فرمود:

هنگام مرگ جوانی، پیامبر اکرم(ص) کنار بستر او حضور یافتند و به جوان فرمودند: بگو لا اله الا الله، فرمود: زبانش بند آمد، چندبار تکرار کرد ولی زبان او بند شد، پیامبر(ص) به زنی که کنار جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ زن گفت: بله، من مادر او هستم، فرمود: آیا از او ناراضی هستی؟ زن گفت: بله شش سال است با او صحبت نکرده ام، فرمود: از او راضی شو، زن گفت: یا رسول الله بخاطر رضایت تو خدا از او راضی شود. (من از او راضی شدم) سپس پیامبر(ص) بجوان فرمود: بگو لا اله الا الله، جوان در این هنگام گفت: لا اله الا الله و پس از لحظاتی مرد.

بحار الانوار، ج 74، ص 75.

در یک روایتی از رسول الله(ص) آمده است که فرمود:

بروا اباءکم یبرکم ابناءکم، عفوا عن نساء الناس تعف نسائکم.

رسول خدا(ص) فرمود:

به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند، از زنان مردم چشم پوشی کنید تا دیگران نسبت به زنهای شما چشم پوشی کنند.

کنز العمال، ج 16، ص 466.

و در روایتی دیگر داریم که:

عن حنان بن سدیر قال: کنا عند ابی عبد الله(ع) و فینا میسر فذکروا صلة القرابة فقال ابو عبد الله(ع):

یا میسر قد حضر اجلک غیر مرة و لا مرتین، کل ذلک یؤخر الله اجلک، لصلتک قرابتک، و ان کنت ترید ان یزاد فی عمرک فبر شیخیک یعنی ابویک.

حنان بن سدیر می گوید: در حضور امام صادق(ع) بودیم که میسر هم در میان ما بود، از رابطه خویشاوندی سخن به میان آمد، امام صادق(ع) فرمود:

ای میسر چند بار اجل و مرگ تو فرا رسیده و هر بار خداوند آن را به خاطر صله رحم با خویشاوندانت تاخیر انداخته است، اگر می خواهی خداوند عمر تو را زیاد کند به پدر و مادرت نیکی کن.

به امید آنکه همواره خدمتگذار پدر و مادرمان باشیم.

التماس دعا

-------------------------------------------------------------------

منابع: بحارالانوار- کنزالعمال - قصه های قرآن


سه شنبه دوم 6 1395
(0) نظر

چرا شکرگزار باشیم؟


      


قرآن کریم نوح علیه‏السلام را به عنوان عبد شَکور (بنده بسیار شکرگزار) معرفى کرده است.((ذریه من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا ))/اسراء، 3.

امام سجاد علیه‏السلام فرمود: مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ایوب علیه‏السلام، شکر و سپاس را از نوح علیه‏السلام، و حسادت را از پسران یعقوب علیه‏السلام./ عیون الاخبار،ص 29، بحار، ج 11،ص 291.

اینک در این جا به داستان زیر از کتاب مثنوى مولانا در مورد خشنودى نوح علیه‏السلام به رضاى الهى و شکر او توجه کنید:

پس از مناجات نوح علیه‏السلام با پروردگار، در مورد هلاکت پسرش کنعان، خداوند به نوح علیه‏السلام چنین پاسخ داد:

تو اى نوح، عزیز درگاه ما هستى، دلت را به خاطر کنعان نمى‏شکنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.

نوح: نه، نه! اگر خود مرا نیز غرق سازى و نابود کنى بنده تسلیم توأم. خدایا! تسلیم فرمانت هستم. هر لحظه بخواهى زنده‏ام کن یا بمیران، حکم و فرمانت جاى من است و من از اعماق جان خواسته تو را مى‏پذیرم و به آن خشنودم!

من در این جهان جز جمال تو را نمى‏نگرم، و اگر هم چیزى را بنگرم از این رو است که چراغى فرا راه منظر تو است.

من عاشق آفریده‏هاى تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت مى‏باشم، من به وجود عینى مصنوعات عشق نمى‏ورزم، بلکه آن‏ها را که آیینه جمال تواند مشاهده مى‏کنم که بین این دو فرق بسیار ظریفى است که تنها اهل شهود آن را درک مى‏کنند.

گفت: اى نوح! اَر تو خواهى جمله راحشر گردانم بر آرم از ثَرى
بهر کنعانى دل تو نشکنملیکت از احوال او آگه کنم
گفت: نى نى راضیم که تو مراهم کنى غرقه اگر باید تو را
هر زمانه غرق مى‏کن من خوشمحکم تو جان است و چون جان مى‏کُشم
ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توأم در شکر و صبرعاشق مصنوع کى باشم چون گبر
عاشق صُنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بود
در میان این دو فرقى بس خفى است

خود شناسد آن که در رؤیت صفى است‏/دیوان مثنوى ،ص 235 (دفتر سوم).

متاسفانه یکی از مسائلی که امروزه جامعه ما مبتلا به آن شده ،کمرنگ شدن شکرگزاری است وشاید منتظر هستیم که تمام دنیا را به ما بدهند و بعد از آن شکرگزاری کنیم که چه بسا بعد از آن هم شکر گزار نخواهیم بود و شاید یکی از عوامل مهم افزایش مشکلات و فشارها این مسئله باشد البته نه این که شاید بلکه حتما! چرا که خدای متعال در قرآن آسمانی و هدایتگرش فرمود:" وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ "/ (ابراهیم، 7)
و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعا سپاسگزارى کنید [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید قطعا عذاب من سخت‏ خواهد بود
شکری که در این آیه شریفه آمده است ،در حقیقت به کار بردن نعمت است به نحوی که احسان نعمت دهنده را یادآوری و اظهار می‏ کند - و در مورد خدای متعال مایه زیاد شدن نعمت ، و کفران آن ، باعث عذاب شدید است/ المیزان ، ج 12 ، ص 29
البنه باید توجه داشت که حقیقت شکر تنها تشکر زبانى یا گفتن الحمد لله و مانند آن نیست ، بلکه شکر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست ؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر است ، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا مى‏ رسد ، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است ، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آنرا در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کرده ‏ایم ، همانگونه که بزرگان فرموده‏ اند : الشکر صرف العبد جمیع ما انعمه الله تعالى فیما خلق لاجلهسپاس از خدا آن است که بنده، تمام نعمت های او را برای هدفی که آفریده شده به کار بگیرد.تفسیر نمونه ، ج 10 ، ص 278/

 جالب است بدانیم که بر اساس برخی تفاسیر معتبر،خداوند در آیه شکر نفرموده که اگر شاکر نعمتی باشد، آن نعمت را زیادتر می‌کنم، بلکه فرمود خودتان را فزونی می‌دهم (لأَزِیدَنَّکُمْ «اگر شکر کنید، افزونتان دهم)، یعنی اگر از نعمت‌های من، بر اساس آن اهداف و برنامه‌ای که خودم دادم، درست استفاده کنید، رشد و نمو پیدا می‌کنید و مراحل ضعف و نقص را به سوی کمال و تقرب، پشت سر می‌گذارید.

پس بدانیم که خدای متعال به خاطر خودش نگفته است که شکر کنید چرا که او غنی مطلق است و بی نیاز از هرچیزی می باشد و او می خواهد که ما رشد کرده و به کمال برسیم و از فواید شکرگزار بودن بهره مند شویم...پس بیایید همیشه و در هر شرایطی شکر گزار باشیم حتی در مشکلات بزرگ و سخت! چرا که ارزشش بیشتر خواهد بود و ما را بیشتر و سریعتر به سوی نور و خوشبختی خواهد رساند...

----------------------------------------------------------------------

منابع: قرآن کریم-تفسیر المیزان علامه طباطبایی(ره)-قصه های قرآن مرحوم اشتهاردی 

سه شنبه دوم 6 1395
(0) نظر
X